شهید شریف شهرکی

زندگی نامه

شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۸ ق.ظ

زندگینامه شهید والامقام وبزرگوار شهید شریف شهرکی

باسلام ودرود به روح پرفتوح بنیاگذار جمهوری اسلامی ایران که با ایستادگی و رهبریت جامعه توانست رژیم خون خواه پهلوی را به زیر بکشد و مردم رنج کشیده که در سرزمینی پر از ترس و وحشت زندگی می کردند آن ها را روشن کرد و بر علیه حکوتی ضحاک گونه تاخت و ملحدان را به زباله دان تاریخ فرستاد و توسط همین مردم و روحانیت مبارز حکومت عدل الهی را بنا نهاد و با سلام به رهبر عالم که بعد از حضرت امام (ره)این کشتی عظیم اقیانوس پیما را ناوگانی اش را به دست گرفت و همان راه امام و شهدا را ادامه داد و ادامه می دهد از خداوند برای این مخلص خدا طول عمر و اینکه ایران را در صدر جهان معرفی نماید و به کشوری ابرقدرت تبدیل نماید .تا بیگانگان و جهان خواران همانطور که از اسم ایران می ترسند هیبت و ترس و وحشت در دل آنها باشد .بعد از مقدمه سرگذشت یکی از مریدان و سربازان اسلام و امام بزرگوار و رهبر عزیز را به اختصار بیان می نمایم:

شهید شریف شهرکی در سال 1340در روستای واصلان از توابع شهرکی و نارویی شهرستان زابل در خانواده ای روستایی دیده به جهان گشود . فرزند سوم خانواده بود و بعد از اتمام کودکی در سن 7سالگی در روستای مذکور به مدرسه رفت.از همان ابتدای شروع تحصیل از قدرت استعداد و درک فوق العاده ای برخوردار بود که اگر چنانچه از سن شروع تحصیل امکانات فراگیری علم برایش میسر می بود چیزهایی که در کلاس های ابتدایی آن زمان یاد می گرفتند او یاد داشت و حتی فراتر از آن را هم می فهمید .شریف در بدو مدرسه به معلم و دوستانش نشان می داد که یک سر و گردن از دوستان و همکلاسانش جلوتر است خیلی می فهمید و قدرت درکش از بقیه بیشتر بود بطوری که بارها معلمش که امکان دارد در قید حیات نباشد به اسم جناب آقای سحرخیز از هوش و فراگیری اش سخن می گفت و اظهار میکرد که این دانش آموز فوق العاده است که اگر او را حمایت کنند در آینده شخصی مفید و مؤثر خواهد شد.

بالاخره سال اول ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند و به کلاس دوم ارتقا یافت موضوع ابتدایی را اگر خلاصه بیان کنم هر پنج سالش را با موفقیت پشت سر گذاشت زیرا سال پنجمش مصادف بود با حذف سال ششم ابتدایی یعنی سال پنجم امتحان نهایی داشتند و همه ی همکلاسی هایش که در حوزه ی زهک درس می خواندند در مرکز بخش امتحان نهایی یا پایان ابتدایی را با یکدیگر امتحان میدادند چون قدرت درک و معلوماتش بالا بود در بین دانش آموزان با رتبه عالی و فوق العاده ای قبول شد که یکی از ده دانش آموزی بود که می توانست در صورت همکاری و توان مالی در راهنمایی یا در مدارس تیزهوشان آن زمان به تحصیل ادامه دهد ولی حیف نه توان مالی بود و نه حمایت کننده ای .شهید برای ادامه تحصیل در دوره ی راهنمایی باید تصمیم می گرفت که ادامه تحصیل بدهد یا به خاطر فقر و نبود امکانات مالی و نبود فضای آموزشی تحصیل را رها کند .در روستای زادگاهش تحصیلات در حد ابتدایی بود مراکزی که مدارس راهنمایی درآن ها وجود داشت از روستا کیلومترها فاصله داشت و هر کس که تحصیل را ادامه می داد یا می بایست در محل تحصیلش ساکن می شد و یا اینکه وسایط نقلیه ای برای خودش دست و پا میکرد و یا پیاده روی و سرما و گرما و مشکلات حاشیه ای را می پذیرفت.

واصلان روستایی بود که به هر یک از این مدارس از نظر فاصله یکسان بود .در آن زمان فقط زهک و جزینک امکان تحصیل در آن ها میسر بود .چون دانش آموزان روستا و دیگر روستاهای همجوار با هم زیاد محبت و دوستی داشتند همه تصمیم گرفتند که به راهنمایی جزینک بروند ولی مشکل این راه این بود که رودخانه ی فصلی هیرمند در صورت طغیان که اکثرا در زمستان اتفاق می افتاد مشکل بزرگی برای این دانش آموزان بوجود می آورد .بالاخره به صورت جمعی تصمیم گرفتند و همه در آن مدرسه ثبت نام کردنداین فاصله 10کیلومتری را صبح دسته جمعی می رفتند و شب بر می گشتند چون مدارس درآن زمان صبح و بعد از ظهر بود وقتی که زمستان میرسید رودخانه طغیان میکرد  و عبورومرور به سختی انجام میشد در آ زمان بر عکس امروزه که قایق وجود دارد خود مردم حاشیه رودخانه از گیاهان قایق میساختند که به آن به زبان سیستانی (توتن) میگفتند و فقط افراد ماهر و متخصص میتوانستند آنها را به حرکت در آورند این قایق را فقط آفراد متخصص به این کار در اختیار داشتند آنها قایق را  با چوب دستی بزرگی از عرض رودخانه با چندین سرنشین با مهارت کافی عبور میدادند و ماهیانه یا سالیانه دستمزد میگرفتند زمستانهای سیستان آنقدر سرد بود که گاهی وقتها رودخانه کاملا یخ میزد به طوری که عبور ومرور توتن را مشکل میکرد در همین ایام زمستان خیلی از دانش آموزان در رودخانه می افتادند که به علت سرمای زیاد دچار بیماریهای شدید ریوی و تنفسی می شدند بلاخره آن سال به هر سختی و مشکلی که بود گذشت و شهید با رتبه عالی به کلاس بالاتر رفت در سالهای بعد به خاطر ترس از رودخانه مدرسه اش را عوض کرد و به مرکز بخش که زهک بود برای ادامه تحصیل ثبت نام نمود این را هم از نظر مسافت شبیه سال گذشته بود ولی در بین راه رودخانه ای وجود نداشت  دو سال دیگر راهنمایی را پیاده صبح میرفتند و شب را به خانه بر میگشتند با وجود این که فقر مادی و زندگیهای آن زمان به قدری زیاد بود که لباس و کفش مناسب و فرد دلسوزی نداشتند در آن زمان کسانی که به مدرسه میرفتند همراه کتابهایشان فقط یک تکه نان داشتند و وقتی تعطیل میشدند در بین راه برای گرم کردن  همین تکه نان مجبور بودند که هیزم تهیه کنند که در این بین چندین بار مورد حمله وآزار و اعتراض صاحب زمین های کشاورزی قرار میگرفتند .

زندگیها  سخت بود و کسی به تحصیل ادامه نمیداد فقر وفلاکت جامعه را پر کرده بود بعضی از دوستان شهید ترک تحصیل کردند ولی شهید استعداد عجیبی داشت همه مشکلات را تحمل میکرد و این مسافت و خستگی را به جان خرید تا برایش در آینده شخصیتی بشود .

سر انجام بعد از کلی مشکلات و گرفتاری واذیت و آزار سه سال راهنمایی پایان یافت و باید جهت ادامه تحصیل به دبیرستان اقدام میکرد چندین گزینه پیش رو بود چون وضعیت تحصیلی و امکانات مالی کم بود عده ای می گفتند برای امرار معاش باید به درجه داری ارتش برود تا زودتر جذب کار شود و هزینه زندگی خود و خانواده اش را تامین نماید به علت ذوق  وشوق فراوان و داشتن استعداد فوق العاده جای تاسف بود که تحصیل را رها کند خوشبختانه خواسته خودش این بود که به هر نحوی شده تحصیلات را ادامه بدهد.

 برای ادامه تحصیل دبیرستان هزینه لازم بود که شهید سه ،چهار ماه تابستان را به شدت کار میکرد و خرج تحصیل ومقدار کمی از هزینه خانواده را هم فراهم می کرد در شروع سال  تحصیلی اول دبیرستان مدارس دولتی بود که با آزمون از کسانی که استعداد بالایی داشتند ویا در آن زمان نفوذ اداری بالایی در ادارات داشتند دانش آموز میگرفتند در آن زمان مدارس شبانه روزی بود ضمن این که خورد و خوراک و پوشاک رایگان بود تحصیل هم رایگان بود حتی از مدیران  زبده و ماهر در این مدارس استفاده میشد .

قشر ضعیف خیلی کم در این مدارس قبول میشدند ولی شهید در آن سال در هنرستان شبانه روزی زابل پذیرفته شد حتی چند ماهی هم در آنجا مشغول به تحصیل بود ولی به دلیل نظام طبقاتی و افراد بانفوذی که در آنجا زندگی میکردند و طرز فکر و افکار قشر روستایی به آنها نزدیک نبود و سازش و دوستی و رفاقت با این گونه دانش آموزان برایش مشکل بود تصمیم گرفت که از تحصیل در آن مدرسه صرف نظر کند زیرا اگر آنجا می ماند رفتار آن دانش آموزان دراوتاثیر می گذاشت واخلاقش فاسد می شد وچون از قدرت فهم بالایی برخوردار بود خیلی سریع این موارد را درک می کرد کما اینکه تعدادی از دوستانش که انجا ماندند آلوده واز جامعه طرد شدند شهید بعدازدو سه ماه که آنجا بود مجددا به همان منطقه ایی که دوران راهنمایی را گذرانده بود عزیمت نمود وباهمان مشکلات گذشته از روستا به مر کز بخش که زهک بود رفت وآمد می کرد ودر دبیرستان فارابی زهک ثبت نام وتا سال سوم دبیرستان در این مدرسه ادامه تحصیل داد و درهمین ایام بود که انقلاب  شکوهمند اسلامی پا گرفت وقشر ضعیف جامعه توانستند احقاق حق  کنند واز مزایایی که جمهوری اسلامی ایران برایشان مهیا کرده بوداستفاده کنند وراه تحصیل ورشد وترقی شروع شد واما وقایعی در ایام شروع پیروزی انقلاب در روستا ومنطقه ایی که شهید زندگی می کرد رخ داده بود که خلاصه وار به آن اشاره می کنم :

روستایی که  در آن زندگی می کرد خان گزیده بود وهمه املاک ومزیت ها منطقه را افراد به خصوصی در اختیار داشتند وگروههای تهیدست زیادی برای آنها کار می کردند وشبانه بادست خالی  وشکم گرسنه می خوابیدند جرقه های انقلاب که زده شد حضرت امام اعلامیه ها وعکس هایی از نجف به ایران واز آنجا به سراسر کشور توزیع می کرد که به دست جوانان منطقه هم می رسید که یکی از این جوانان پر شور وبا استعداد شهید شریف شهرکی بود اعلامیه ها وعکس های امام را در اوایل انقلاب پنهانی ودر اوج انقلاب به صورت عیان دربین مردم توزیع می کرد وبرعلیه رژیم وخوانین  دربین جوانان  صحبت می کرد که چندین بار مورد آزار و اذیت قرار گرفت از جمله در دومرحله که به ایام محرم برخورد کرده بودند از طرف کدخدا به ژاندارمری منطقه اطلاع داده بودند که عده ایی اخلالگر عکس ها واعلامیه های ضد رژیم را در میان مردم پخش می کنند وبر علیه شخص اول مملکت شعار می دهند جوانان که از این قضیه بی اطلاع بودند که یکی از سردسته هایشان شهید بود مورد دستگیری نیروی ژاندارمری آن زمان قرار گرفتند وبعد از آزار واذیت زیاد وتهدید تعهد گرفتند که دیگر تکرار نشود وچون این قضیه از کنترل  گذشته بودخود مامورین هم سخت نمی گرفتند ولی برای خوانین مشکل بود آنها گزارش می دادند ومامورین هم مجبور بودند برای آزار جوانان به منطقه بیایند بالاخره قضیه برای چند شبی خاموش شد وجوانان سرشناس از روستا به نقطه نامعلوم پنهان شدند.

به محض اینکه تهدیدها کمتر شد مجددا شروع به فعالیت کردند ولی هوشیارانه ترعمل میکردند به طوری که در چند کیلومتری روستاها از خودشان اشخاصی میگذاشتند که اگر ماموری وارد روستا شود به انها اطلاع بدهد از قضا درشب تاسوعای حسینی درحین اینکه شعار جمعیت برعلیه شاه و خوانین به نفع انقلابیون و امام امت شروع شد خبرآمد که مامورین رسیدند بچه ها فرارکردند و پنهان شدند و تعدادی از آنها که شهید هم جزوشان بود برای ادامه راهپیمایی و همکاری با انقلابیون به زابل عزیمت نمودند و درانجا فعالیتشان را شروع کردند .

 بعد از اینکه به زابل رفتند انقلاب اسلامی پیروز شد و برای ادامه زندگی ازآن تاریخ به بعد در مرکز زابل ساکن شدند سال 1359 بود که در دبیرستان فردوسی زابل سال پایان تحصیلی متوسطه را به اتمام رساند درحالی که دیپلم گرفتن و تحصیل کردن آن زمان بسیار مشکل بود ازکلاس 36نفرفقط4نفرقبول شدند که یکی ازآن 4نفر شهیدشریف شهرکی بود از بدو پیروزی انقلاب درمکانهای اسلامی و مذهبی فعالیت میکرد و نیز در بسیج محله که  پایگاه شهید زرگران نام داشت عضو بود و فعالیت مستمر داشت و درسال 1360با پایان تحصیلات متوسطه باگروهی از دوستانش عازم سربازی شد 2سال سربازی را درارتش جمهوری اسلامی ایران شروع کرد.

سه ماه آموزشی را درشهرستان تربت حیدریه گذراندو سپس به سایرنقاط کشورتقسیم شدند که شهید برای ادامه خدمت به باغین کرمان انتقال یافت و چون از قوه هوشیاری و رشادت و بنیه خوبی برخورداربود وی را به دژبانی زاغه مهمات باغین کرمان فرستادند درآنجا هم مدت 20ماه باجدیت خدمت کرد که خدمت درآنجاهم دست کمی از جبهه و جنگ نداشت بالاخره خدمت 2سال سربازی تمام شد و برای آنها 6ماه احتیاط غیراز 2سال سربازی مقررکردند و این 6ماه را باید درمنطقه جنگی می بودند ازانجا که همه جوانان ذوق و شوق فراوانی برای شرکت در جبهه داشتند شهیدهم خوشحال بود که به جبهه جنگ میرود چون استعداد فوق العاده ای داشت میگفت : بعد از 6ماه که برگشتم به تحصیلاتم ادامه میدهم .

مشکل پیشرفت تحصیلاتش سربازی بود که میگفت:سربازی که تمام شود حتما دریک رشته خوب ادامه تحصیل میدهم.ازابتدای رفتن به جبهه لشکرشان درمنطقه سوماربود وقریب به 5ماه درخط مقدم مبارزه میکردند درعرض این5ماه چندین مرحله به مرخصی آمد و طوری اوضاع جنگ و منطقه را توصیف می کرد که خیلی ازجوانان و دوستان و آشنایانش که به جبهه نمی رفتند عازم جبهه شدند و از معجزاتی که درمنطقه اتفاق می افتاد خاطرات زیادی تعریف میکرد و میگفت انقدر به بعثیها نزدیک هستیم که شهرقندلی عراق که در100متری ما واقع شده است نیروهای ایرانی و عراقی به راحتی همدیگر را میبینند.

درنقل و قولهایی که همرزمانش بازگو کرده اند لحظه عروج ملکوتی این شهیدبزرگواررا چنین توصیف کرده اند:درجبهه های جنگ شام را قبل از غروب افتاب میدادند دوستان شهید میگفتند مابیش از10نفرنزدیک به خط عراقیها دریک سنگربودیم غذا را که می آوردند هریک وظیفه ای برعهده داشت وظیفه یکی از بچه ها این بود که از بیرون آب خوردن تهیه میکرد و سرسفره می آورد آب مصرفی سنگرها درخارج ازسنگر برایشان تعبیه شده بود شهید به روی کسی نیاورد که نوبت چه کسی است که آب بیاورد خودش ظرف آب  را برداشت و بلندشد عراقیها اورا دیده بودند شهیدآب را برمیدارد که به داخل سنگربیاورد هنوزچندقدمی از مخزن آب دور نمیشود که توپخانه عراق اورا مورد اصابت قرارمیدهد چندترکش یکی به سروبقیه به دستهایش اصابت میکند ازموج انفجارگلوله توپ خونریزی داخلی میکند و تعدادی ازهمرزمانش هم در داخل سنگر اسیب سطحی میبینند همرزمانش به کمکش می روند و او را قبل از اینکه به نزدیکترین بهداری ارتش برسانند درمنطقه سوماربه درجه رفیع شهادت نایل میگردد و به آرزویش می رسد.

 شهید درطول این6 ماه آخرخدمت چندین بار به مرخصی می آمد حتی همین ایامی که شهید شد نوبت مرخصیش بود ولی یکی از دوستانش که احتمالا مشکل خاصی داشت و باشهید درمیان گذاشته بود شهید ازخود گذشتکی کرده و تاریخ مرخصیش را با وی عوض میکند و به تاخیر می اندازد شهید وضعیت جنگ را مثل جنگهای امام علی(ع) و کفار توصیف میکرد و می گفت این یک جنگ نابرابر است و برماتحمیل شده و تا زنده ام اگرلازم باشد درجبهه های جنگ می ماند حتی برای آن دورانی که در جبهه نبود افسوس میخورد حتی در اکثر نامه هایش نیز ذکرمیکرد ازقدرت و ابتکارات رزمندگان اسلام و نیروهای غیبی زیاد تعریف میکرد.

 مشیت الهی براین بود که شریف شهید شود و جاودانه بماند خواسته خود اونیز همین بود که به درجه رفیع شهادت نایل شود و بالاخره به آرزوی دیرینه خود رسید شهادت او برای خانواده و همرزمان همشهریان هم محله ایها و همه کسانی که اورا میشناختند مایه افتخار است.

اودرتاریخ28/12/1362 به شهادت رسید و درتاریخ 5/1/1363پیکراو در زادگاهش به خاک سپرده شد.مزارش هم اکنون مورد احترام همه مردم آن منطقه دوستان و آشنایان می باشد.پدرو مادرشهید نیز بعد ازسالها رنج و غم و اندوه نتوانستند جای خالی شهید را ببینند به رحمت حق رفتند و درکنارفرزند شهیدشان آرام گرفتند .    

 

 

(یادش گرامی و راهش پر رهرو باد)

تهیه و تنظیم: شریف شهرکی(برادرزاده شهید)

راوی: ذبیح اله شهرکی(برادرشهید)

  • sh admin

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی